در بخش های گذشته خواندیم که ميزان تماس کودک با خشونت و رابطه اش با فرد و يا افرادی كه دست به اعمال خشونت می زنند يا مورد خشونت واقع ميشوند هم از جمله عوامل مهم در تعیین میزان تأثیرپذیری کودک از خشونت است.
کودکان از طریق مشاهده و تقلید، مدل های متفاوت رفتاری را یاد میگیرند و آن را بروز می دهند. هر چه رابطه بین افراد نزدیکتر باشد احتمال و میزان الگوبرداری بیشتر است.
به عبارتی دیگر هر چه وابستگی ما به یک نفر بیشتر باشد تمایل ما به تقلید رفتارش بیشتر خواهد بود. اگر اعمال خشونت توسط والدین کودک، مثلاً پدرش صورت گیرد، احتمال بروز رفتار خشن از سوی کودک بسیار بالا خواهد بود.
وقتی كه كودك رابطه ی نزديکی با مردی كه مادرش را مورد خشونت قرار ميدهد دارد آسيب بيشتری می بيند.
وجود خشونت بین والدین برابری و توازن قدرت را از بین برده و ساختار خانواده که در شرایط عادی شامل مجموعه ی والدین در سطح بالا و زیر مجموعه ی فرزندان در سطح پایین تر است را مخدوش می کند.
به عنوان مثال در اثر خشونت پدر، مادری که باید در کنار همسرش قادر به تضمین امنیت فرزندش باشد از سطح خود به سطح پایینتر نزول میکند.
طبیعتاً چنین مادری که با فرزندش در یک سطح قرار گرفته و حس امنیت ندارد نمیتواند امنیت فرزندش را تأمین کند. در واقع خشونت خانگی موجب تغییر نقش اعضای خانواده و جابجایی جایگاهشان میشود.
وقتی مادری به دلایل گوناگون مدام از طرف پدر سرزنش میشود و به کوچکترین بهانه، لت و کوب میود، جایگاهش به عنوان یک بزرگسال که خوب را از بد تشخیص می دهد یا واجد تواناییهایی بیش از کودک است را از دست می دهد.
در این شرایط ذهن کودک قابلیت حمایت از او را از دست داده و دیگر از او حرف شنوی نمی کند.
کودک خیلی زود میفهمد که در مقابل کار بد تنبیه خواهد شد. او ممکن است تصور کند اگر حرف مادرش را گوش کند مرتکب اشتباه خواهد شد و مانند او توسط پدرش تنبیه می شود.
در جو خشونت خانگی رابطه ی مادر با کودک احتمالا یا به رابطه ی دو رقیب بدل خواهد شد و یا محرم اسرار.
در حالت اول کودک تلاش می کند نشان دهد توانایی هایش از او بیشتر است تا احیانا مورد پسند پدرش قرار گیرد و بدین ترتیب مورد سرزنش و خشونت واقع نشود.
و در حالت دوم رابطه ی دوستانه ای که مادر با فرزندش ایجاد می کند از او محرم اسراری می سازد و کودکی را از او سلب می کند. ایفای نقش حامی مادری که توانایی دفاع از خود را ندارد امکان آسیبپذیری کودک را افزایش داده و ممکن است او را شخصاً به هدفی برای اعمال خشونت مستقیم پدرش تبدیل کند.
در بسیاری از مواقع کودکانِ قربانی خشونت نه تنها از مادر خود حرف شنویی نمی کنند، بلکه گاه دقیقاً رفتاری شبیه پدرشان را پیش گرفته و او را هدف خشونت لفظی و جسمی قرار می دهند.
در صورت عدم تفاهم والدین یا عدم امکان تغییر ماهیت رابطه ی حاکم بر آنها و تداوم جو تشنج و خشونت در محیط خانوادگی، دسترسی به افرادی خارج از محيط خانواده میتواند کمک بزرگی محسوب شود.
اگر اعضای خانواده و والدین قادر به ایجاد محیط امنی برای رشد فرزندشان نیستند، شاید کسانی در خارج از محیط ناامن خانه بتوانند امنیت مورد نیاز کودکان را تأمین کنند.
خشونت خانگی پیامدهای غیر قابل جبرانی بر کودکان دارد و در معرض بودن آن بر رشد آنها در هر برهه ی سنی كه باشند تأثير منفی می گذارد.
بر همین اساس هر چه سن کودک پايينتر باشد اين اثر بر مراحل بعدی،رشد او مهمتر و عمیقتر خواهد بود.
طبیعتاً یکی از راههای حفاظت از کودک، بهبود رابطه ی والدین، برقراری توازن و ایجاد حس امنیت در میان آنهاست.
پذیراندن این امربه والدین که مسئولیت اختلاف بین خودشان را به گردن کودک نیانداخته و بپذیرند که «شاید آنچه بیمار است رابطه خودشان است و نه هیچیک از افراد درگیر»، در این زمینه میتواند بسیار مؤثر باشد.
فراهم کردن محیطی که کودک بتواند از آنچه بر او میگذرد در نهایت امنیت صحبت کند، یکی از نخستین راههای کمک به کودک است.
کودک همچنین باید بداند که اختلاف عقیده و یا سلیقه، امری طبیعی است که خشونت آنرا حل نمی کند.
به عبارتی دیگر ارایه و نشان دادن مدل های رفتاری متفاوت با آنچه کودک تاکنون در محیط خانواده شاهد آن بوده، یکی از راه های بهبود سلامت روحی کودکی است که به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم قربانی خشونت خانگی بوده است.
عزیزان گرانقدر:
لطفاً این سلسله ی مضامین خیلی مهم و حیاتی را با تمام خانواده، اقارب، دوستان، و همکاران تان شریک سازید، و در رشد فکری، عقیدتی، ایمانی و وجدانی همنوع تان اقلاً یک امر خیری را، مایه ی حصولِ صدقات جاریه ی تان سازید.